چکیده
مقاومت و جهاد در راه خدا یکی از ضرورت های دین اسلام است که ضامن حیات شخصیتی جامعه اسلامی است و مادامی که این امر در میان جامعه نهادینه باشد، دشمنان اسلام و مسلمین یارای دست اندازی به کیان اسلام را ندارند.
فقهای اسلامی در راستای تبیین احکام دینی و ابعاد گوناگون فقه سیاسی به مبانی فقهی مقاومت و جهاد نیز پرداخته اند. این پژوهش می کوشد با نقد و بررسی آراء فقها به این سوالات پاسخ دهد که مقاومت و جهاد چه درجه ای از احکام را داراست؟ واجب است یا مستحب؟ مقاومت و جهاد چه انواعی دارد؟ ضرورت دینی مقاومت در برابر دشمنان اسلام چیست؟
از نتایج بحث اینکه بر اساس نظر جمهور علما جهاد و مقاومت در برابر دشمنان واجب کفایی است و تحت شرایطی حکم واجب عینی را می گیرد و یکی از غایات نهایی از تشریع مقاومت و جهاد تضمین آزادی و حیات شخصیتی جامعه اسلامی است.
واژگان کلیدی
جهاد، مقاومت، فقه اسلامی، اهل سنت.
مقدمه
دین اسلام برنامه ای کامل و جامعی است که ابعاد مختلف زندگی بشر را مورد بررسی قرار داده و تحقق نیازهای وی را منوط به تبعیت از فرامین الهی دانسته است. یکی از احکام الهی که حافظ جان و مال و نسل و آبرو و باور افراد است مسأله مقاومت و جهاد است. دشمنان اسلام همواره درصدد نفوذ و برهم زدن معادلات جامعه اسلامی و فروپاشاندن تعادل اجتماعی و شخصیتی افراد هستند. جهاد و مقاومت به عنوان بازدارنده نسخه ای است که شارع مقدس برای عموم مسلمانان تجویز نموده تا سلامت جامعه تضمین گردد
در این پژوهش سعی بر آن است با نقد و بررسی عالمان فقه و مفسران نکته بین مبانی دینی و فقهی مقاومت مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد. در ابتدا لازم است مفهوم جهاد مورد بررسی قرار گیرد
مفهوم جهاد
مقاومت و جهاد در راه خدا معنای گسترده و وسیعی دارد که اعم از قتال و غیر آن است. در ابتدا به بررسی لغوی و اصطلاحی این واژه پرداخته میشود و سپس آموزههای قرآنی در این باب به صورت مختصر بیان میشود:
جهاد در لغت و اصطلاح
جهاد به معنای تلاش و کوشش، معانی وسیعی در لغت و اصطلاح دارد که میتواند عملکرد افراد را جهت دهد.
جهاد در لغت
(جهد) جیم، هاء و دال در اصل به معنای مشقت است. گفتهاند مجهود شیری است که چربی آن خارج شده باشد و این امر جز با مشقت و خستگی امکان پذیر نیست(ابن فارس، ج 1: 487-486). (جهد الرجل) به معنای این است که فرد لاغر و نحیف شد، (جهد دابّته) یعنی بر چهارچایش بیش از توانش بار گذاشت. (جهاد) به معنی زمین صاف و خشن که در نزدیکی آن هیچ تپه، گیاه و کوهی نباشد(ابن منظور، ج 9: 709-708) نیز از مشتقات این واژه هستند.
جهاد در اصطلاح
فقهای مذاهب اسلامی برداشت خود از اصطلاح مقاومت و جهاد را برای تبیین هر چه بیشتر این مفهوم ارائه داده اند که به صورت مختصر به برخی از تعاریف اشاره می شود:
نویسنده بدائع الصنائع در تعریف این اصطلاح از دیدگاه احناف می نویسد: جهاد یعنی بذل توان و انرژی برای قتال در راه خدا به هر وسیله ممکن اعم از جان و مال و زبان(کاسانی، 1417، ج 7: 97). از دیدگاه مالکیه جهاد به معنای مقاتله مسلمان با آن دسته از کفار است که عهد و پیمانی با مسلمانان ندارند و هدف غایی از جهاد نیز اعلاء کلمة الله است(حطاب، 1995، ج 3: 347). شوافع جنگ با کفار به منظور یاری و نصرت اسلام را جهاد می دانند(جمل، ج 5: 179) و حنبلی ها جهاد را محصور در قتال با کفار می دانند و جنگ با مسلمانان شورشی یا راهزن را از شمول تعریف جهاد خارج کرده اند(بهوتی، 1402، ج 3: 32).
در میان تعاریف نقل شده، آن چه کاسانی تصریح کرده است جامع تر از دیگر موارد است اما مسأله ی مشهود این است که در تمام تعاریف بر یک جنبه از معنای جهاد اشاره شده است و آن هم جنبه قتال است.
حقیقت جهاد یعنی به کار گرفتن نهایت تلاش در اموری که خیلی خواسته دل نیست. جهاد سه قسم است: جهاد با دشمن آشکار، جهاد با شیطان و جهاد با نفس(زبیدی، ج 7: 537). جهاد با نفس به معنای واداشتن آن به فرمانبرداری از خداوند و بازداشتن نفس از نافرمانی اوامر الهی است. آیه 69 سوره عنکبوت ناظر بر همین گونه از جهاد است: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ»[1]. مفسران کلام الهی این آیه را مربوط به جهاد با نفس می دانند در سه بعد تشویق به طاعت، ترک معصیت و صبر بر فرامین الهی(قرطبی، ج 13: 365). فضالة بن عبيد از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که در حجة الوداع فرمودند: مجاهد کسی است که با نفس خود در مسیر طاعت الهی جهاد کند(ابن رجب، 2004، ج 2: 582). جهاد با شیطان نیز به معنای دفع القاءات شیطانی اعم از شبهات و شهوات است. در آیه 6 سوره فاطر حقیقت دشمنی شیطان بیان شده «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[2]. از میان سه قسم جهاد، مورد اول را میتوان هم معنای با قتال دانست. بنابراین میان جهاد و قتال رابطهی عموم و خصوص مطلق است به این معنا که جهاد عام است و قتال خاص(ساعدی، 1393: 31). بنابر این جهاد معنای گستردهای دارد. حتی در معنای اول نیز ابعاد فراتر از درگیری فیزیکی را تداعی میکند مانند رویارویی با تهاجم فرهنگی و جنگ سایبری دشمنان. جهاد به معنای عام همواره در زندگی انسان جریان دارد مانند جهاد با نفس. اما جهاد به معنای قتال در 3 حالت فرض است:
1- در رویارویی با کفار و به هنگام شعله ور شدن جنگ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ. وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(انفال: 16-15)[3]
2- زمانی که دشمنی خارجی به دیار مسلمانان یورش برد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»(توبه: 123)[4]
1- زمانی که ولی امر دستور به جهاد دهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»(أنفال: 25)[5]
با توجه به این که سیاق آیات پیش از این آیه درباره جهاد است و به طور کلی سوره انفال به مبحث جهاد بیشتر تمرکز دارد میتوان جهاد را حیات بخش دانست بر اساس تعبیر قرآنی.
علاوه بر آیات فوق الذکر، روایات متعددی نیز از رسول اکرم در باب وجوب جهاد نقل است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
از ابوهریره(رض) نقل است که پیامبر(ص) فرمودند: «مأمور شده ام با مردم بجنگم تا به وحدانیت خداوند گواهی دهند. کسی که لا إله الا الله بگوید جان و مالش در امان است»(عسقلانی، 2003، ج 1: 76). انس (رض) نیز از پیامبر اسلام(ص) نقل می کند که ایشان فرمودند: «با مشرکان به وسیله مال و جان و زبان خود جهاد کنید»(ابوداود، ج 3: 16). از اهمیت و جایگاه جهاد در منابع حدیثی همین بس که در اغلب کتب صحیح، بخشی با عنوان کتاب الجهاد وجود دارد.
در میان فقهای اسلامی نیز هیچ گونه اختلاف نظری نسبت به مشروعیت مقاومت و جهاد وجود ندارد و اجماع علما بر مشروع بودن این ضرورت دینی بنا نهاده شده است. اما در دو زمینه میان فقها اختلاف نظر است.
مقاومت و جهاد واجب است یا غیر واجب
جمهور فقها بر این باورند که مقاومت و جهاد واجب است اما تعدادی چون عطاء، عمرو بن دینار سفیان ثوری و به نقل از ابن عمر قائل به واجب بودن مقاومت و جهاد نیستند.
جمهور علما برای بیان وجوب مقاومت و جهاد به آیات و احادیث نبوی استناد می کنند. مخصوصا به آیه 216 سوره بقره که تصریح شده است: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[6] و (کُتب) به معنای (فُرض) تلقی شده است. و همچنین آیه 244 سوره بقره که می فرماید: « وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[7] و توضیح می دهند که «قاتلوا» امر است و مادامی که چیزی آن را از افاده ی وجوب ساقط نکند، دلالت بر وجوب دارد و از آن جا که هیچ قید دیگری وجود ندارد که معنای وجوب را تحت شعاع قرار دهد این واژه امر به وجوب است(زحيلي، 1991، ج 2: 216). حدیث انس(رض) که سابقا نقل شد نیز یکی از استنادات روایی جمهور علماست چون صارفی بر امر وارد نشده و معنای وجوب آن پابرجاست.
گروه دوم نیز برای اثبات نظریه خود مبنی بر عدم وجوب مقاومت و جهاد به آیات و روایاتی استناد می کنند. نظر این عده درباره مدلول معنایی (کُتب) چیزی غیر از (فُرض) است. این تعداد از فقها معتقدند اینجا امر به وجوب نیست بلکه امر به استحباب است. قرینه این برداشت را آیه 180 سوره بقره می دانند که درباره وصیت سخن می گوید و می فرماید: « كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُالْمَوْتُإِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»[8] فقها معتقدند (کُتب) در این آیه امر به استحباب است نه وجود لذا در بحث مقاومت و جهاد نیز امر به استحباب است(قرطبی، ج 2: 263). در پاسخ به این اشکال جمهور علما فرموده اند امر مادامی دلالت بر وجوب می کند که مانعی پدید نیاید. در آیه وصیت نسخ وجوب بر اساس سنت نبوی ثابت است. چرا که پیامبر(ص) فرموده اند: «إن الله قد أعطی کل ذي حق حقه فلا وصية لوارث»(آلباني، 1420، ج 2: 429). همچنین از جمله آیاتی که (کُتب) در آن دلالت بر وجوب دارد و هیچ مانعی بر سر وجوب آن نیست آیه روزه است که می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»[9](بقره: 183).
از جمله استنادات مخالفین وجوب مقاومت و جهاد حدیث ابن عمر است که در آن از پیامبر(ص) ارکان پنج گانه اسلام را نقل کرده است که عبارتند از: شهادتین، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات، حج و روزه ماه رمضان(مسلم، 2002: 34). استنادی که به این حدیث می شود از این باب است که رسول خدا فرائض را در این حدیث بیان کرده است و هیچ سخنی از مقاومت و جهاد به میان نیامده؛ لذا مقاومت و جهاد فرض نیست(جصاص، 1994، ج 3: 149). در پاسخ به این نقد اشکالی که وارد می شود این است که موارد پنجگانه مصرح در این حدیث ناظر بر اموری است که فرض عین هستند، نه تمام فرائض زیرا در این حدیث سخن از مواردی چون امر به معروف و نهی از منکر و غسل، تکفین و تدفین اموات نیز به میان نیامده است در حالی که فرض کفایی هستند. قضیه مقاومت و جهاد نیز به همین صورت است(همان: 146). پاسخ دیگری که علما برای این مقوله ارائه داده اند این است که حدیث مذکور پیش از وجوب مقاومت و جهاد از پیامبر (ص) نقل شده است؛ لذا با وجوب مقاومت و جهاد در تعارض نیست. با توجه به موارد مطروحه به نظر می رسد رأی جمهور مبنی بر وجوب مقاومت و جهاد ارجح بر رأی دیگر فقها است
مقاومت و جهاد واجب عینی است یا کفایی؟
پس از اینکه از رهگذر نظریات فقها به وجوب مقاومت و جهاد پی بردیم با اختلاف نظر دیگری در باب عینی یا کفایی بودن مقاومت و جهاد مواجه می شویم. در این باب سعید بن مسیب بر این باور است که مقاومت و جهاد واجب عینی است و باید همگان به آن مبادرت ورزند. اما جمهور فقها معتقدند فریضه مقاومت و جهاد کفایی است. آنچه باعث اختلاف نظر در این زمینه شده است قرائت های مختلف از آیه 38 ، 39 و 41 سوره توبه است که می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ»[10]، «إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[11] و « انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[12]. آنچه ظاهر این آیات بیان می کند نشانگر عینی بودن این فریضه است و همگان را در بر می گیرد و هیچ فرقی میان پیر و جوان و سواره و پیاده و پیشه ور و … وجود ندارد(جصاص، 1994، ج 3: 151-150) اما جمهور به این نظر با آیات و احادیث پاسخ می دهند.
یکی از آیاتی که جمهور در رد نظریه عینی بودن مقاومت و جهاد به آن استناد می کنند آیه 122 سوره توبه است که در آن کفایی بودن مقاومت و جهاد قابل فهم است. خداوند متعال در این آیه می فرماید: « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[13] اگر بنا باشد تمام مسلمانان در صفوف جهاد حاضر شوند مقدرات و ملزومات جامعه اسلامی معطل می ماند از این رو خداوند منان فرموده است که تعدادی در این مسیر گام بردارند و عده ای هم در سنگر علم و دانش حضور یابند.
آیه دیگری که مستمسک جمهور علما در تبیین کفایی بودن مقاومت و جهاد است این آیه شریفه است: « لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[14](نساء: 95) در این آیه مبارکه سخن از مقایسه میان مجاهدان و قاعدان است؛ و این مقایسه میان دو طیفی صورت گرفته که هر دو مورد تأیید هستند چون در ادامه خداوند هر دو را به به سرانجام نیک مزده و وعده می دهد و تصریح دارد که پاداش مجاهدان بیشتر و مقامشان والاتر است. اگر بنا بود مقاومت و جهاد فرض عین باشد دیگر وعده نیکو موضوعیت نمی یافت بلکه باید با عقاب و عذاب قاعدان مورد عتاب قرار می گرفتند چون ترک واجب عینی گناه است و مرتکب آن نافرمان است(جصاص، 1994، ج 3: 150)؛ لذا وقتی که خداوند با ادبیاتی متفاوت سخن گفته و هر دو را وعده نیکو داده معلوم می شود که مقاومت و جهاد واجب کفایی است.
در روایات نیز نشانه هایی بر کفایی بودن مقاومت و جهاد وجود دارد. ابوسعید خدری نقل می کند که پیامبر (ص) نماینده ای به سوی بنی لحیان فرستاد و اینگونه فرمود: از هر دو نفر یکی عازم جهاد شود سپس به کسی که باقی می ماند فرمود: هر کس که در خانه می ماند اگر با خانواده و مال مجاهد به نیکی رفتار کند نیم پاداش مجاهد نصیب وی می شود(مسلم، 2002: 1016). مفاد این حدیث نشان می دهد اگر مقاومت و جهاد واجب عینی بود پیامبر اصحاب را مخیر به حضور یا عدم حضور در جهاد نمی کرد.
برخی از علما فراتر رفته و حتی قائل به اجماع درباره واجب کفایی بودن مقاومت و جهاد شده اند. ابن رشد مالکی از جمله افرادی است که تصریح دارد علما متفق القول بر واجب کفایی بودن مقاومت و جهاد اجماع دارند و آن را واجب عینی به شمار نمی آورند(ابن رشد، 2004، ج 2: 143). نویسنده مفاتیح الغیب نیز می گوید: اجماع بر این دائر شده که جهاد از جمله واجبات کفایی است(رازی، 1420، ج 6: 384)
بر اساس استنادات فقها می توان گفت که مطابق با نظر جمهور مقاومت و جهاد واجب کفایی است و چنانچه حضور تعدادی از مسلمانان در این امر ضامن اهداف اسلام باشد نیاز به حضور همگانی مسلمانان نیست.
در تبیین حدود کفایی بودن جهاد فقها بر این باورند اگر آغازگر جهاد مسلمانان باشند و هدف دعوت غیر مسلمانان به اسلام یا منقاد کردن آنان از حکومت اسلامی باشد آنگاه جهاد واجب کفایی است. در کتب فقهی این مسأله با عبارت: «هو فرض کفاية… ابتداءً، وإن لم يبدؤونا»(ابن عابدین، 1286، ج 3: 337) بیان شده است. نووی نیز ضمن تقسیم بندی کافران می نویسد: کافران در دو دسته قرار می گیرند؛ اگر در سرزمین خود بودند و قصد یورش به سرزمین اسلامی را نداشتند در این حالت جهاد واجب کفایی است(شربینی، 1993 ج 4: 299).
اما زمانی که دشمن به سرزمین اسلامی حمله کند دفاع برای کسانی که مورد تعرض قرار گرفته اند واجب عینی است چون در خط مقدم رویارویی با دشمنان اسلام قرار دارند و نباید عرصه را برای نفوذ متجاوزان باز گذاشت. ابن عابدین ضمن تصریح به این نکته می افزاید: اما آن عده از مسلمانان که به دور از دشمن هستند این واجب برایشان در حکم کفایی است تا اگر نیازی به حضورشان نبود بتوانند میدان را رها کنند(ابن عابدین، 1286، ج 3: 339). مراد این است که اگر مسلمانانی که مورد هجوم واقع شده اند توان دفع دشمن را داشته باشند برای دیگر مسلمانان حضور در مقاومت و جهاد واجب کفایی است. اما اگر شرایط به گونه ای بود که مدافعان سرزمین اسلامی توان مقابله را نداشتند یا تعدادشان کم بود در این صورت بنا به تصریح فقها قطعا مقاومت و جهاد واجب عینی می شود(همان: 337). قرطبی در این زمینه می نویسد: اگر دشمن لشگرکشی کرد بر همه ساکنان آن سرزمین اعم از پیر و جوان باید برای مقابله اقدام کنند. حتی جوانان بدون اذن ولی هم باید حضور یابند و هر کس که توان رویارویی دارد حق تخلف تدارد. اگر مدافعان ناتوان بودند باید مسلمانان ساکن در مناطق مجاور با تمام توان و نیرو به حمایت آن ها به پا خیزند. اگر دشمن به مرزهای اسلامی نزدیک شد ولی وارد مناطق مسلمانان نشد هم باید برای نمایاندن قدرت اسلام و دفاع از حریم اسلامی قیام کرد(قرطبی، ج 8: 152-151).
مقاومت و جهاد در برابر مهاجم بیگانه
همانطور که اشاره شد، یکی از موارد وجوب به معنای قتال، زمانی است که دشمن خارجی به دیار مسلمانان یورش برد. در این بخش جایگاه ملی گرایی تبیین و دلایل وجوب دفاع از وطن در فرهنگ اسلامی بررسی میشود.
دفاع از تمامیت ارضی وطن در قرآن کریم
وطن و عشق به آن، جایگاهی بلند در اندیشه اسلامی دارد. مادامی که وطن حائز ساختی مدنی است چالشهای آن و از جمله جنگ ناگزیر دارای ساختی مدنی است. بنابراین هر چند جنگهای آن جنگ در راه خدا نامیده شود، باز هم ماهیت سیاسی دارد. در واقع اطلاق جنگ در راه خدا به جنگهایی که در راستای حفظ تمامیت ارضی سرزمین و محافظت و حمایت از مردمان یک سرزمین در برابر تجاوزات خارجی، نشان دهندهی جایگاه ویژهی این جنگهاست و نشان میدهد که جنگ در راه میهن و در راه دفاع از قلمرو آن از چه تقدس و عظمتی برخوردار است. خداوند جنگ در راه هدفِ مشروع و برقراری عدالت و قسط در میان مردمان و حمایت از وطن و حفظ استقلال آن را، جهاد در راه خدا میشمارد و کسانی را جنگجو معرفی میکند که خواهان خوشنودی خداوند هستند.
خداوند متعال در قرآن یک اصل کلی را مطرح میکند و وطن دوستی معیار قرار میدهد و در چارچوب آن مشخص میکند که مسلمانان با چه کسانی میتوانند رابطه دوستی برقرار کنند و از دوستی با چه کسانی باید اجتناب ورزند. خداوند متعال به صورت قاطع ما را از دوستی و حمایت مادی و معنوی کسانی که به سرزمین ما تجاوز و یا آن را تصرف کردهاند و آن را به اشغال خود درآوردهاند، یا صاحبان و ساکنان اصلی آن سرزمین مسلمانان را به نوعی وادار به مهاجرت کردهاند برحذر میدارد و چنین میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ»[15](ممتحنه: 1). طبق مفاد این آیه مبارکه، افراد یا قدرتهایی که مسلمانان را از سرزمین خود بیرون کرده و سرزمین آنها را اشغال میکنند و یا سبب میشوند که مسلمانان از سرزمین خود مهاجرت کنند، از نظر قرآن هم دشمن خداوند متعال هستند و هم دشمن مسلمانان.
واژه «يُخْرِجُونَ» در آیه فوق فقط اجبار به مهاجرت نیست، بلکه مقصود آن است که نگذارند مسلمانان در سرزمین خود و میان مردم خود دارای نقشی فعال بوده و پستهای کلیدی را در اختیار داشته باشند. بنابراین زمانی میتوان گفت امت اسلامی متحد است و به عنوان نیرویی قدرتمند و مستقل میتواند مطرح شود که در برابر هر متجاوزی که عامل آوارگی و رانده شدن مسلمانان از خانه و کاشانه خویش میشود ایستادگی کرده و از مردم مسلمان حمایت کند.
در بخشی دیگر نیز خداوند متعال حد و مرز ارتباطات و دوستی مسلمانان با دیگران را بیان میکند و میفرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ. إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[16](ممتحنه: 9-8). درباره سایر ادیان و باورمندان به عقاید دیگر که با مسلمانان نجنگیدهاند و یا آنها را از سرزمینشان بیرون نکردهاند، این امکان وجود دارد که مورد دوستی و توجه مسلمانان واقع شوند. بعضی از مفسران و قرآن شناسان برای معنای «قسط» معنایی والاتر از عدالت قائل هستند؛ زیرا رعایت عدالت بر مسلمانان نسبت به همه افراد چه متخاصم و چه بیطرف واجب است. بنابراین «وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» را اینگونه معنا کردهاند که: از اموال و دارایی خود چیزی به عنوان هدیه به آنها ببخشید، تا بنای رابطه شما مستحکمتر شود(قرطبی، ج 18: 59). این امر نشان دهندهی اهمیت ارتباط با پیروان سایر عقاید و ادیان است. اما در مقابل خداوند متعال ما را حتی از دوستی نسبت به کسانی که به وطن و سرزمین ما تجاوز میکنند یا در اشغال و تصرفِ خود دارند، برحذر میدارد.
وابستگی حیات و مرگ شخصیتی به استقلال وطن
هنگامی که قرآن حفظ استقلال وطن و دفاع از قلمرو آن را به شجاعت و پایمردی مردم آن دیار محول میکند، در واقع مسئله وطن و عشق به آن را به اوج میبرد. همین امر است که معنای حقیقی زیستن را برای هممیهنان محقق میسازد. در مقابل، ترس، هراس و کوتاهی در امر دفاع از استقلال و آزادی وطن و در نتیجه از دست دادن سرزمین مترادف با مرگ و نابودی است. شهروندانی که در راه پاسداشت وطن خود کوتاهی کردند و عواطف ملی خود را زیر پا گذاردند، اینان هرچند به ظاهر زنده باشند، بخورند و بیاشامند، اما با از دست دادن استقلال ملی خود، مردگانی متحرک بیش نیستند. قرآن کریم این حقیقت را با بیان واقعهای تاریخی تشریح میکند آنجا که میگوید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ. وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[17](بقره: 244-243).
قرآن کریم سخن از ملتی به میان میآورد که مورد تهاجم قرار گرفتهاند و میفرماید: شکست آن قوم به خاطر شمار اندک نیروها نبود، چرا که تعداد آنها به هزاران میرسید؛ ترس از مرگ و عدم شجاعت در دفع تهاجم به سرزمینشان باعث شد که وطن خود را دو دستی تقدیم متجاوزان کنند و خود از سرزمینشان گریخته و از قدرت کناره گیری نمایند. آنان حتی اگر در سرزمین خود سکونت داشتند باز هم چون رهبری و سیادت وطن خود را در دست نداشتند، مرده به حساب میآمدند. اما آنگاه که به خود آمدند و در برابر وضع به وجود آمده قیام کردند و سرزمین خود را به یاری خداوند باز پس گرفتند، در حقیقت زنده شدند «ثُمَّ أَحْيَاهُمْ». خداوند متعال استقلال و آزادی سرزمین را فضل و نعمتی از جانب خود معرفی میکند: «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ» و استحقاق این فضل را در گرو قتال با متجاوزان میداند و میفرماید: «وَقَاتِلُوا». در ادامه باری تعالی این نبرد را که با هدف استقلال وطن صورت گرفته را نبرد در راه خدا مینامد: «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و این بالاترین نشان و مدالی است که خداوند متعال برای دفاع از استقلال وطن قائل شده است.
محمد عبده ذیل این آیه مینویسد: آنچه دربارهی سرنوشت قوم مذکور در آیه آمده، قانون و سنت الهی است در مورد کسانی که در برابر متجاوزان از سرزمین خود دفاع نمیکنند. معنای مرگ آن ملت نیز این است که حکومت متجاوز، قدرت و استقلال آنان را گرفت، و نتوانستند به عنوان موجودی مستقل اظهار وجود نمایند، در نتیجه کم کم تجزیه شدند. با متفرق شدن آنها و تجزیه شدن سرزمینشان، آن افراد در برابر متجاوزان خوار و ذلیل و نهایتا ذوب تفکرات گروه غالب شدند و وجود ذاتی خویش را از دست دادند. معنای زندگی به دست آوردن استقلال است. ترس از دفاع و تسلیم سرزمین خود، به همراه شکست و فرار در حقیقت مرگ ناشی از خفت و خواری است؛ و حیات گوارا و گرانبها، حیات ملی مصون از دست درازی متجاوزان است. جنگ در راه خدا از جنگ به خاطر دین عامتر است؛ چون نبرد در راه خدا، دفاع از قلمرو و سرزمین را نیز در بردارد. به ویژه هنگامی که مهاجمی در صدد باشد سرزمین ما را غصب کند و از منابع و نعمتهای موجود در آن به نفع خود استفاده کند یا بخواهد با سرکشی ما را خوار و ذلیل گرداند و به حریم استقلال ما تجاوز کند. در این باره اجماع فقها بر این است که اگر متجاوزی به یکی از سرزمینهای اسلامی تجاوز کرد، جنگ با وی واجب است(عبده، 1993، ج 4: 670-667).
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد؛ مقاومت و جهاد به عنوان یک فریضه الهی مورد اتفاق تمام مسلمانان است و فقهای اسلامی مبانی آن را در کتاب ها و آثارشان مورد بررسی و تدقیق نظر قرار داده اند. مدلول معنایی مقاومت و جهاد اعم از قتال است و جهاد با نفس و شیطان را نیز در بر می گیرد. طبق نظر صائب که جمهور علما بر آن تأکید دارند مقاومت و جهاد در راه خدا واجب بوده و از میان انواع واجب کفائی به شمار می آید. اسلام همانگونه که به حیات و جان انسان به عنوان یکی از مقاصد کلان شریعت توجه دارد، از حیات شخصیتی مسلمانان غافل نبوده و برای بقای عزت نفس و جایگاه والای مسلمانان مقاومت و جهاد را به عنوان یکی از نسخه های شفا بخش معرفی نموده است.
منابع
- قرآن کریم؛ (با ترجمه فولادوند).
- آلباني، محمد ناصر الدين، صحيح سنن الترمذي، رياض، مکتبة المعارف، 1420، چاپ اول.
- ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، قاهرة، المطبعة العامرة، 1286.
- ابن فارس، ابوالحسن احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، دمشق، دارالفکر، (بی تا).
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق عبدالله علی الکبیر و همکاران، قاهره، دارالمعارف، (بی تا).
- ابن رجب، احمد، جامع العلوم والحکم، تحقيق محمد الأحمدي أبوالنور، قاهره، دارالسلام، 2004، چاپ دوم.
- ابن رشد، محمد بن احمد، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، قاهرة، دارالحديث، 2004.
- ابو داود، سليمان بن أشعث السجستاني، سنن أبي داود، رياض، مکتبة المعارف، چاپ اول، (بی تا).
- بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع، تحقیق هلال مصيلحي هلال، بیروت، دارالفکر، 1402، الطبعة التاسعة.
- جصاص، احمد بن علی، أحکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمية، 1994، چاپ اول.
- جمل، سلیمان، حاشية علی شرح المنهج، بيروت، دار إحياء التراث العربی، (بی تا).
- حطاب، محمد بن عبدالرحمن، مواهب الجليل، بيروت، دارالفکر، 1995، الطبعة الأولی.
- رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب؛ التفسیر الکبير، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1420، چاپ سوم.
- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق عبدالستار احمد فراج، کویت، چاپخانه وزارت ارشاد، 1965م.
- زحيلي، وهبة، التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج، دمشق، دارالفکر، 1991، چاپ اول.
- ساعدی، محمد ابراهیم، رابطه بین جهاد و قتال، تایباد، حافظ ابرو، چاپ اول، 1393 ش.
- شربيني، محمد، مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج، مصر، مکتبة مصطفی البابي، 1993
- عبده، محمد، الأعمال الکامله، تحقیق محمد عماره، قاهره، دارالشروق، 1993، چاپ اول.
- عسقلانی، ابن حجر، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، قاهري، مکتبة الصفا، 2003، چاپ اول.
- قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تصحیح هشام سمیر البخاری، رياض، دار عالم الکتب، (بی تا).
- کاسانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، بيروت، دارالفکر، 1417، الطبعة الأولی.
- مسلم، ابوالحسن مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری، صحیح مسلم، مصر، دار ابن رجب، 2002، چاپ اول.
[1] و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
[2] البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت میکند که اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند!
[3] اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورد كرديد كه [به سوى شما] روى مى آورند به آنان پشت مكنيد. و هر كه در آن هنگام به آنان پشت كند مگر آنكه [هدفش] كناره گيرى براى نبردى [مجدد] يا پيوستن به جمعى [ديگر از همرزمانش] باشد قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جايگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامى است.
[4] اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است.
[5] اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد آنان را اجابت كنيد.
[6] جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
[7] و در راه خدا، پیکار کنید! و بدانید خداوند، شنوا و داناست
[8] بر شما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی [= مالی] از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقّی است بر پرهیزکاران!
[9] ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
[10] ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی میکنید (و سستی به خرج میدهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست!
[11] اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی میکند، و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرارمیدهد؛ و هیچ زیانی به او نمیرسانید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست!
[12] (همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید؛ سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید؛ این برای شما بهتر است اگر بدانید!
[13] شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (و طایفهای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!
[14] (هرگز) افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترککنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده؛ و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان،) خداوند وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.
[15] اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مىکنید، در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده کافر شدهاند و پیامبر خدا و شما را بخاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مىرانند; و اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید; (پیوند دوستى با آنان برقرار نسازید.) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مىسازید (از همه) داناترم. و هر کس از شما چنین کند، از راه راست گمراه شده است
[16] خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند; چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. خداوند شما را تنها از دوستى و رابطه با کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند و (کسانى که) به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ستمکار است
[17] آیا ندیدى گروهى (از بنى اسرائیل) را که از ترس مرگ، از خانه هاى خود فرار کردند و آنان هزاران نفر بودند» (و به بهانه فرار از طاعون، از شرکت در میدان جهاد خوددارى نمودند). و خداوند فرمان مرگ آنها را صادر کرد (و به همان بیمارى مردند.) سپس آنها را زنده کرد; زیرا خداوند نسبت به مردم، داراى احسان و بخشش است; ولى بیشتر مردم، شکر (او را) به جا نمى آورند. ۲۴۳و در راه خدا، پیکار کنید; و بدانید که خداوند، شنوا و داناست
نویسنده: مولانا نظیر احمد سلامی